
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۶۴۴
۱
امشبم خورشید سرزد از وثاق
ماه از این خجلت فتاد اندر محاق
۲
کی چمد سرو چمن در انجمن
ماه کی دیدی نشیند در رواق
۳
مطربا چنگی و ساقی ساغری
کاینچنین شب نادر افتد اتفاق
۴
در درون بلبله خون رزان
بسته کامشب در گلو دارد حناق
۵
آفت دل شاهدان بذله گوی
دشمن دین ساقیان سیم ساق
۶
از نگینی بد سلیمان را حشم
داشت جم از فیض جامی طمطراق
۷
سده کرد از آب می مینا بریز
در قدح شاید گشاید از فواق
۸
من نمیدانم گنه را از ثواب
شرع آشفته بود صدق و وفاق
۹
از نجف هرگز نمی آیم بخلد
شیخنا بگذر مکن تکلیف شاق
نظرات