
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۶۴۶
۱
ای رفته و باز آمده سرمست و غضبناک
از مهر تو برگردم با کین تو حاشاک
۲
مخضوب بود ناخنت ای پنجه سیمین
تا خون کرا خوردهای ای ترک غضبناک
۳
مردم هم صید تو چه پروای وحوش است
هشدار کز انبوه سران خم شده فتراک
۴
صوفی ز خم صاف محبت قدحی نوش
کان میکند آیینهات از زنگ هوس پاک
۵
جان رفت و سرم بر سر سودای تو لیکن
سودای تو از سر ننهد طبع هوسناک
۶
پنداشتهام عشقش و گویند هوس بود
افسوس که نشناختهام زهر ز تریاک
۷
مه کرد در و بام تو هرشب به طوافت
خورشید نهد روی به درگاه تو بر خاک
۸
از خضر طلبکار شدم آب بقا را
خط تو اشارت به لبت کرد که هٰذاک
۹
در کعبه بود دل همه گر نقش بتانست
آشفته همیگفت به تو نَعبُدُ اِیاک
۱۰
ای شیر خدا مظهر حق در تو گریزیم
لامهرب لامنجاء لا ملجاء الاک
نظرات