
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۶۴۷
۱
نوبهار است و برآورد گل رعنا خاک
لعبتان کرده عیان نغز و خوش و زیبا خاک
۲
تا که عیش که بود در چمن و عشرت کیست
که چمن باز حلی کرد قبا دیبا خاک
۳
گو بموسی گلستان دم از ارنی نزنی
که بسی مشعله افروخته چون سینا خاک
۴
گل خورشید بپرورده بدامان از مهر
خود بر او دیده فرو دوخته چون حربا خاک
۵
رسته از خاک بسی لاله خونین پیداست
داغها داشته پنهان بدل از سودا خاک
۶
زادگانش همه مستانه چمان رقص کنان
خورده از خمکده ابر زبس صهبا خاک
۷
تا که آیا بتماشای چمن میآید
کاین همه گنج بگسترده بی پروا خاک
۸
بوستان کافر زمرد شد و لعل زرو سیم
بشتابید که داد است صلا یغما خاک
۹
نوبت سلطنت حق بود و عید عجم
کز شعف سوده کله بر فلک اعلی خاک
۱۰
جان بیاسایدت آشفته زآتش فردا
اگر امروز کنی تن به در مولی خاک
نظرات