آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۵۲

۱

دلی که عشق بود در طبیعتش مجبول

کجا عدول نماید به حکمت معقول

۲

گرم چو شمع بسوزی من آن نخواهم بود

که با حضور تو خاطر کنم بخود مشغول

۳

گهی بمردم و گه زنده گشتمی ورنه

خبر نبود مرا هیچ از خروج و دخول

۴

خبر نداش زاسرار یار ما جبریل

میان عاشق و معشوق عشق بود رسول

۵

زخونبها نزند دم بحشر کشته عشق

که رمزهاست نهان پیش قاتل و مقتول

۶

مسلم است دو عالم بعشق و بس زازل

که تا ابد نشود از زسلطنت معزول

۷

حدیث دلبر خود با دگر بتان چکنم

اگر تمیز نداری زفاصل و مفضول

۸

میانه علی و دیگران همین فرق است

که تیغ چوبی و سیف مهند مسلول

۹

حدیث زلف تو می گفت دوش آشفته

ندا رسید که بس کن که الحدیث یطول

تصاویر و صوت

نظرات