آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۵۳

۱

جز عشق نیکوان که بود اصل هر اصول

باشد مذاهب دگر اندیشه فضول

۲

نبود عجب بصید دلم گر بود حریص

طفل است و برگرفتن صعوه بود عجول

۳

بر اوج کوی او نرسد طایر قیاس

در دشت عشق لنگ بود توسن عقول

۴

بار امانت غم عشقت بدوش کرد

بیچاره آدمی که ظلوم آمد و جهول

۵

قاصد میان عاشق و معشوق شرط نیست

جز آه در میان نبود دیگری رسول

۶

پندش کجا بحلقه مستان اثر کند

واعظ که خود عدول نماید زما یقول

۷

گو زاهدش براند از کعبه و صفا

آنرا که طوف میکده عشق شد قبول

۸

قربانیان کوی تو از بس بود فزون

ترسم دلت زریختن خون شود ملول

۹

از منع پاسبان نکند وهم و از عسس

هر کس که راه یافته در پرده اصول

۱۰

خورشید آسمان که بود شمع خاوری

خواهد زشمع روی تو پروانه دخول

۱۱

شوقم بجای ماند و تحمل زدست رفت

عقلم زوال یافت و العشق لا یزول

۱۲

آشفته کوهها بدل از عشق اوست بار

زلفش ببین که بار دلم را شده حمول

۱۳

خورشید مرتضی و جهان جمله ذره اند

فرع است کاینات و علی اصل هر اصول

تصاویر و صوت

نظرات