آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۵۴

۱

حدیث عشق بازی را مپرس از عارف عاقل

که کس نشناخت لیلی را بجز مجنون لا یعقل

۲

سبکتر ران زرحمت ساربانا ناقه لیلی

که امشب اشک مجنون راه را بربسته بر محمل

۳

نخواهم خونبها در حشر و گویم شکر از این کشتن

همینم بس که رنگین شد زخونم پنه قاتل

۴

بخوانم بر کلیم امشب حدیث لن ترانی را

که کرده آتش سودای تو در طور دل منزل

۵

کسی کش عشق شد پیشه ثمر کی باشد از عقلش

چو برقش در کمین باشد زخرمن کی برد حاصل

۶

نه تنها پای من در گل بود از بار عشق تو

که هر جا کوه را بینی از این سوداست پا در گل

۷

مده در حلقه زلفت خدا را راه آه کس

بیا مپسند این بار گران آشفته را بر دل

۸

اگر خواهی نجات ای دل به کوی مرتضی جا کن

که بهر نوح در طوفان شدی درگاه او ساحل

تصاویر و صوت

نظرات