
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۶۷
۱
به رضا جویی اغیار ز در راند مرا
آن که میراند در آخر ز چه رو خواند مرا
۲
به سگان در او محرم و یکرنگ شدم
از دو رنگی رقیبان ز درش راند مرا
۳
تازه نخلی که رطب داشت تمنا دل از او
از چه در کام زکین حنظل افشاند مرا
۴
منم آن شیر کز افسون شدمش سر بکمند
صید او کیست که از سلسله برهاند مرا
۵
راند آشفته بصورت اگرم از در خویش
تا قیامت بدرون داغ غمش ماند مرا
۶
دل درویش بدست آر تو ایدست خدا
از غرور ار صنمی خاطر رنجاند مرا
۷
برو ای قیصر و بر مملکت خویش مناز
که نهان پیر مغان دی سگ خود خواند مرا
نظرات