آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۷۰

۱

زلفین تو را موی بمو گشتم و دیدم

جز دود دل خلق در آن حلقه ندیدم

۲

با شیخ نگو نکته توحید که شرکست

این زمزمه دوش از نی و مزمار شنیدم

۳

حاشا که گهی چیده کلیم از شجر طور

آن گل که من از گلشن رخسار تو چیدم

۴

بادام تو تا انس گرفتم من وحشی

وحشی صفت از آدمیان جمله رمیدم

۵

خوش باش که بیماری دل رفت زیادم

تا حالت بیماری چشمان تو دیدم

۶

دستیم نمانده که بسر برزنم از هجر

از بس که سر انگشت بحسرت بگزیدم

۷

تابو که غبار درت ایدوست بیابم

چون باد صبا بر سر هر کوی دویدم

۸

تا غنچه تو بوسه گه مدعیان شد

سر تا بقدم جامه چو گل باز دریدم

۹

ای تیر کمان خانه ابرو بکجائی

بازآ که کمان وار زهجر تو خمیدم

۱۰

پای طلبم لنگ شد و هیچ غمم نیست

با سر بدر کعبه مقصود رسیدم

۱۱

آشفته کجا کعبه در خانه حیدر

آن کاو که جز او سر خداوند ندیدم

تصاویر و صوت

نظرات