
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۶۷۳
۱
با تف عشق ما در افتادیم
شمعوَش شعله بر سر افتادیم
۲
بارها داده سر در این سودا
با سر نو به او در افتادیم
۳
هفت دریای عشق را گشتیم
رسته زین یک به دیگر افتادیم
۴
در خرابات عمرها خوش بود
آخر عمر خوشتر افتادیم
۵
چه عجب دامن ار به می آلود
چون به میخانه با سر افتادیم
۶
چون به غربت گرفته جا جانان
ما هم از خانمان در افتادیم
۷
طوس را ما به پارس بگزیدیم
داده دل پیش دلبر افتادیم
۸
چون تجلی طور اینجا بود
ارنیگو بر او در افتادیم
۹
لیل مظلم بُدیم و ماه شدیم
ذره بودیم چون خور افتادیم
۱۰
رند مست و خراب آشفته
زلف او را به چنبر افتادیم
۱۱
بی سر و پا رسیده بر در شاه
در خور تاج و افسر افتادیم
نظرات