آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۷۷

۱

ای من اسیر زلف خم اندر خمت شوم

همچون صبا بحلقه مو محرمت شوم

۲

نه خضر یافت زندگی از تیغ عشق تو

ای من قتیل لعل مسیحا دمت شوم

۳

گفتم زبوی زلف تو ناسور زخم دل

لعلش بخنده گفت که من مرهمت شوم

۴

در پرده راست پرده عشاق میزنی

مطرب فدای نغمه زیر و بمت شوم

۵

خورشید گرچه آفت شبنم بود ولی

من دارم آرزو بچمن شبنمت شوم

۶

تا می زلعل ساقی مجلس گرفته ام

جام سفال گفت که جام جمت شوم

۷

تو آهوی ختائی ورم کردنت سزاست

باز آی از خطا که فدای رمت شوم

۸

با ما کمست مهر تو و با رقیب بیش

قربان مهربانی بیش و کمت شوم

۹

شادی نصیبه دگران بود و من بجهد

آشفته گشته ام که اسیر غمت شوم

۱۰

هستند نوح و آدمت ایشاه در پناه

من در پناه نوح و سگ آدمت شوم

تصاویر و صوت

نظرات