آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۷۹

۱

بصد امید سوی کوی دلستان رفتم

گرفته دل بکف و بهر امتحان رفتم

۲

مباد آنکه سگش را زمن برنجاند

بکوی او زرقیبان شبی نهان رفتم

۳

گرچه خار مغیلان براه بادیه بود

بشوق کعبه چوبر فرش پرنیان رفتم

۴

شدم بجلد سگانش که پاسبان نشناخت

گهی چو خواب بچشمان پاسبان رفتم

۵

ببوی آنکه خورم تیر کاری از نگهش

گشوده سینه سوی ترک شخ کمان رفتم

۶

زدار طعن رقیب یهودوش رستم

کنون چو روح مجرد بر آسمان رفتم

۷

شمیم پیرهن یوسف آمدم بمشام

اگر چو گرد بدنبال کاروان رفتم

۸

بکوی باده فروش است گوئی آب خضر

که پیر آمدم آنجا ولی جوان رفتم

۹

زشوق حلقه چوگان زلفش آشفته

بسر چو گوی از آن کو از آن روان رفتم

۱۰

زشوق روی علی در زمان وجد و سماع

چنان برون شدم از خود که از میان رفتم

تصاویر و صوت

نظرات