آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۶۸۰

۱

نه همین عشق تو آمد پی تسخیر دلم

که بود مهر تو آمیخته در آب و گلم

۲

جان طلب میکند آن شوخ زن بهر نثار

نیم جانیست مرا در کف و زین هم خجلم

۳

وعده قتلم بمن داد رقیبانرا کشت

بارها هست بدل زآن بت پیمان گسلم

۴

خون من چیست که آید بقلم در صف حشر

که زناقابلی خویش بسی منفعلم

۵

خرقه و سبحه و سجاده بمیخانه برم

تا کند پیر خرابات زعصیان بهلم

۶

لاجرم ابر سیه گردد و طوفان آرد

اشک و آهی که برآمیخت به هم متصلم

۷

نروم جانت سینا پی دیدار که دوش

کرد نور علی آشفته تجلی به دلم

تصاویر و صوت

نظرات