آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷

۱

ما که بردیم بسر مرحله مهر و وفا را

از چه ای عشق رعایت نکنی خدمت ما را

۲

هر که سودای تو دارد سر خود گو نبخارد

سپر از دیده کنند اهل وفا تیر جفا را

۳

ای گروهی که ندارید بدل درد محبت

در قیامت چه بگوئید چو خوانند شما را

۴

بقمار غم عشق تو دهم نقد دل و دین

پاک بازان تو بازند چنین نرد وفا را

۵

دلم از چشم تو دارد بجهان چشم عنایت

وه که بیمار طلب کرده زبیمار دوا را

۶

دردمند شمرد راحت جان رنج محبت

تاج سر می شمرد عاشق تو تیغ بلا را

۷

دل مجروح من از باد صبا داشت شکایت

زانکه در زلف تو ره نیست بجز باد صبا را

۸

گر خلد خار بپایش بسر آید بتکاپو

طالب کعبه شناسد بطلب کی سر و پا را

۹

جای در کعبه دل از چه دهی نقش بتان را

هان مکدر چکنی آینه صنع خدا را

۱۰

نبری ره بطریقت نروی سوی حقیقت

اگر ایشیخ متابع شده ی نفس و هوا را

۱۱

مهر آشفته فزون گشت چو سرزد خط سبزش

اندرین سبزه ببین خاصیت مهر و گیا را

تصاویر و صوت

نظرات