آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۰۱

۱

آخر ای پیر خرابات نه من مخمورم

گر زنم حلقه بدر می طلبم معذورم

۲

از چه در حلقه مستان تو را هم ندهند

من که در سلسله دردکشان مشهورم

۳

میکشانت همه کشتی بشط می راندند

در سراب از چه من مست بگو مخمورم

۴

نه مرا خرقه و سجاده نه سیم و زر و زور

زاری آورده ام و نیست جز این مقدورم

۵

کفر و اسلام زمن هردو گریزند زننگ

چه غم از آن که از این هر دو توئی منظورم

۶

دستی ای دست خدا بهر نجاتم زکرم

زانکه در پنجه شاهین قضا مقهورم

۷

راه در پرده جانان نبرم آشفته

در حجاب تن و جان تا چو تو من مستورم

۸

دهر گر گرد برانگیخته از هستی من

چون تو معمار وجودی بخدا معمورم

۹

غم غربت اگرم سخت سرا پا چون شمع

چون که در بزم رضا سوخته ام مسرورم

۱۰

شیخ غره زعمل شد زسپاه و زر و ملک

من زخاک در کریاس علی مغرورم

تصاویر و صوت

نظرات