آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۰۴

۱

گردر میکده شهر به بستند چه غم

سایه تاک مباد از سر میخواران کم

۲

مکن ای پیر خرابات زمن جام دریغ

که بیک جام تو مستغنیم از کشور جم

۳

تا بخلوتگه انسیم بکوری رقیب

پاسبان گو بکند در برخم مستحکم ‏

۴

ابر گریان شده چون دیده مجنون در دشت

تا مگر لیلی گل چهره نماید زحشم

۵

نای بلبل بنوا آمده از مقدم گل

واعظ هرزه درا گو بنهد دم بر دم

۶

کشتی اندر شط می افکن و حکمت مفروش

تا زمی حل کنمت قاعده جز رواصم

۷

گشت گلشن خوش و می بیغش و ساقی مهوش

لاجرم باده خمار آورد و شادی غم

۸

روی سوی میکده کن و زدردونان بگذر

که بود خاک در پیر مغان کان کرم

۹

زلف دلدار بکف داری و لب بر لب جام

امشب آشفته شکایت مکن از بخت دژم

تصاویر و صوت

نظرات