آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۱۰

۱

تا در آیینه رویت صنما می‌نگرم

کافرم گر به جز از نور خدا می‌نگرم

۲

چشم ظاهر بکنم دیده دل باز کنم

تا نگویی به تو از نفس و هوا می‌نگرم

۳

هرچه آید ز تو گر خود همه جور است و جفا

هم در آن جور اثر مهر و وفا می‌نگرم

۴

خضر خطت ننماید به من آن چشمه نوش

با وجود لبت از آب بقا می‌نگرم

۵

ترک غمزه کند اخراجم از آن چین دو زلف

گر به آهوی دو چشمت به خطا می‌نگرم

۶

تا تو ای کعبه صلا دادیم از بهر طواف

نیستم حاجی اگر بر سر و پا می‌نگرم

۷

در ره کعبه گذارم به خرابات افتاد

این بصیرت ز کجا بوده کجا می‌نگرم

۸

فکر درمان چه کنی از پی بیماری دل

دردمند تو نیم گر به دوا می‌نگرم

۹

می‌رود جانم و جانان ز قفا آشفته

نیست اندیشه بیشم به قفا می‌نگرم

۱۰

من علی را نستایم به خدایی اما

اندر آیینه رویش به خدا می‌نگرم

تصاویر و صوت

نظرات