آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۱۱

۱

تا خم زلف بتان آمده زنار دلم

بت پرستی ز میان ، گشته  پرستارِ دلم

۲

یوسف مصر مکان کرده ببازار دلم

من زلیخا صفت امروز خریدار دلم

۳

مرغ طبعم بنوا آمده چون بلبل باغ

زین گلِ تازه ، که بشکفت به گلزارِ دلم

۴

گفتم ای مردم دیده زچه خونبار شدی

غوطه در خون زدو میگفت که خونبار دلم

۵

خون من خورد دل و دیده فشاندش زمژه

دل کجا رفت بگیرید که خونخوار دلم

۶

زلف او خم شده از بار دل مشتاقان

بار زلف کج دلدار شده بار دلم

۷

مدتی راست نشد نغمه ای از پرده دل

ناخنی زد مژه ای باز ، به اُوتارِ دلم

۸

سر سودای تو بیرون نشدی از سینه

مردم دیده نگفتی اگر اسرار دلم

۹

تا که منزلگه دلدار شده کعبه دل

محرم کعبه نیم بلکه طلبکار دلم

۱۰

دل و دلدار زبس متحد و یکجهتند

از پی دیدن او طالب دیدار دلم

۱۱

دل گرفتار چو شد در خم آن زلف نژند

من آشفته از آن روز گرفتار دلم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۸ - ۱۱:۳۱:۲۶
زین گلِ تازه ، که بشکفت به گلزارِ دلم
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۹ - ۰۹:۴۷:۴۷
بت پرستی ز میان ، گشته  پرستارِ دلم
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۹ - ۱۰:۱۶:۰۸
ناخنی زد مژه ای باز ، به اُوتارِ دلم