آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۱۲

۱

بر بهشت رخت آن خال که دیدم گفتم

من چو آدم زپی گندم جنت افتم

۲

گفتمش پای بجا طاق منم پیش رخت

ابرویت گفت در این مرحله با تو جفتم

۳

اشک غماز شدش پرده در مردم چشم

راز عشق تو که در پرده دل بنهفتم

۴

توبه ام داد که آیم سوی مسجد از دیر

شیخ پنداشت که من وسوسه اش پذرفتم

۵

گه به بتخانه چین بودم و گه در تبت

با خیال رخ و زلفت چو ببستر خفتم

۶

تو می لعل بلب داشتی از ساغر غیر

من زالماس مژه لؤلؤ تر میسفتم

۷

بامدادان زدرم آمد و بر گریه من

غنچه وش کرد تبسم که چو گل بشکفتم

۸

با خیال تو نگنجد بدلم غیر از تو

که من این خانه پی مقدم سلطان رفتم

۹

پیر میخانه توحید علی سر الله

که بجز از لب او سر خدا نشنفتم

۱۰

دل آشفته که جا در خم زلفینش کرد

گفت آشفته زسودای تو من آشفتم

تصاویر و صوت

نظرات