آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۱۷

۱

سروشی دوش در مستی ز جانان کرد پیغامم

که گر مشتاق مایی عکسی افتاده است در جامم

۲

ز شب تا صبح بودم بر در میخانه رحمت ‏

سحر پیر مغان جامی ز رأفت کرد انعامم

۳

بزن زآن آتشین‌صهبا تو ساقی آتشم بر جان

که من در بزم میخواران یکی میخوارهٔ خامم

۴

بشو سجاده‌ام در می که من آلوده زرقم

ببر رختم به میخانه که من در زهد بدنامم

۵

حدیثی زآن لب شیرین بگو مطرب در این محفل

که با تلخی می شیر و شکر ریزی تو در کامم

۶

گرم سوزی چو نی اعضا پس از صد سال از رحلت

نوای عشق می‌آید ز هر بندی از اندامم

۷

حدیث از نافه چین بس کن ای عطار در مجلس

که من آشفته آن زلف مشکین سیه‌فامم

تصاویر و صوت

نظرات