
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۷۲۰
۱
با تو عمریست که تا نرد نظرم میبازم
از تو حاشا که نظر بر دگری پردازم
۲
من همه عمر بگویم که تو بی انبازی
مدعی نیز در این قول بود انبازم
۳
آید از باغ و هم آواز شود با من مست
منم آن صعوه که بگرفته بچنگل بازم
۴
تا بکی چند تغافل کنی ای مایه ناز
بجواب و بعتابی بکش و بنوازم
۵
خواهد ار راز دلم گفت بدفتر خامه
من زبانش ببرم تا که نگوید رازم
۶
بود چون چاشنی عشق تو اندر سخنم
زان باهواز شکر میرود از شیرازم
۷
دل آشفته سراپرده مهر علیست
باید از مدعیان خانه جان پردازم
نظرات