آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۳۵

۱

در سلسله آرد کاش آن زلف دلاویزم

تا شور دل شیدا زآن سلسله انگیزم

۲

حلوای لبت گفتم کی دست دهد گفتا

موران چو هجوم آرند بر لعل شکرریزم

۳

ساقی ز درم آمد با آتش سیاله

کافتاد از آن آتش در خرقه پرهیزم

۴

گفتم به خم زلفش برگو به چه کارستی

گفتا به مه و خورشید من غالیه میبیزم

۵

من صعوه مسکینم تو عربده‌جو شاهین

با چون تو قوی‌بازو کو قوه که بستیزم؟

۶

از تیزی پیکانم حاشا که حذر باشد

تا رخنه به جان کرده تیر نظر تیزم

۷

فرهاد تو شیرینم مجنون تو لیلایم

نه در هوس شکر چون خسرو پرویزم

۸

سرو آمده در جولان گل سر زده در بستان

برخیز و گل افشان کن ای گلبن نوخیزم

۹

در سلسله‌ای زد چنگ هر کس به تمنائی

من هم به تولائی در زلف تو آویزم

۱۰

از مهر علی مستم ساقی چه دهی ساغر

چون باده صافی هست دردش ز چه آمیزم؟

۱۱

از گرمی روز حشر نبود چو مفر کس را

در سایه تو ناچار بایست که بگریزم

تصاویر و صوت

نظرات