آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۴۹

۱

ببست غمزه شوخت بزلف دلبندم

بخویش بست و زعالم گسست پیوندم

۲

بکشتزار درون تخم مهرت افکندم

نهال دوستی این و آن زدل کندم

۳

مرا که خاک در دوست داده اند بنقد

اگر بهشت بیاری بها که نپسندم

۴

مرا که هیچ نسودم لبی بر آن لب نوش

چرا بحق نمک میدهی تو سوگندم

۵

خبر نداری از اسرار ذوق مستی عشق

به بیهده مده ای شیخ بیخبر پندم

۶

بیوسف دگران مایلم نه چون یعقوب

که جا بسینه کند مهر روی فرزندم

۷

مراست لذتی از چاشنی تیر نگاه

بیا بیا که بآن نشئه آرزومندم

۸

اگر شکایتی آشفته کردم از زخمش

نیم صدیق که دعوی بخوبش میبندم

۹

بتا زهجر لبان تو تلخ شد کامم

بیار بوسه ای از آن لب شکر خندم

۱۰

برای آنکه شوم سرفراز در صف حشر

بپای دلدل حیدر چو گو سرافکندم

تصاویر و صوت

نظرات