آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۶۳

۱

گفتم که بمی آتش عشقت بنشانم

غافل که زآتش تف آتش ننشانم

۲

هر شب زخم گیسوی تو نافه بچینم

هر روز ززلفین تو عنبر بفشانم

۳

ایعشق بچوگان زن این گوی دلم را

تا اسب هوس از سر میدان بجهانم

۴

من صعوه و زلفین کجت چنگل شاهین

حاشا که از این دام بریدن بتوانم

۵

جویای توام کوی بکوی خانه بخانه

هر شب که بخون این دل مسکین بکشانم

۶

تا ناوک آهم نخورد بر جگر غیر

من کام از آن لعل جگرگون نستانم

۷

سودائی و آشفته آن زلف نژندم

دل را نکنم چاره که از قید رهانم

۸

هر کس که دلی داشت بدلدار سپرده است

من گمشده دلرا زکه یارب بستانم

۹

نه دل بکفم آمد ونه دامن دلدار

این سر عجب جز بدرشاه نخوانم

۱۰

سر دفتر عشاق ازل محرم اسرار

حیدر که جز او شاه بآفاق ندانم

تصاویر و صوت

نظرات