آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۷۱

۱

زد هجر بصبح وصال فالم

خور داد نشان از آن جمالم

۲

خورشید اگر بخانه باشد

اختر چه غم است ازو بالم

۳

سودای جمال آن پری روی

هم خواب ببرد و هم خیالم

۴

هر روز زفرقت تو سالی است

چون است فراق تو بسالم

۵

عناب لبت ببزم بوسید

خون خورد زعذر بدسگالم

۶

مستقبل و ماضیم چه پرسی

بر وصل کنون خوش است حالم

۷

زآئینه زدود آب می رنگ

شادی برهاند از ملالم

۸

گر شکوه ای از فراق او رفت

الحمد که شاهد وصالم

۹

سیراب شدم زلعل نوشش

ای خضر چه میدهی زلالم

۱۰

بر درد دل احتمال درمان

گفتند و نبود احتمالم

۱۱

الا که بگیرم آن سر زلف

در شام فراق بر تو نالم

۱۲

آشفته سگ در علی شو

تا فخر کنی به اهل عالم

تصاویر و صوت

نظرات