آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۷۳

۱

ساقی بیار بوسم کز می خمار دارم

وز بحر هستی امشب میل کنار دارم

۲

ناصح مده تو پندم کز عشق ناگزیرم

مستم بکن تو ساقی کز عقل عار دارم

۳

در آینه شهودم کی یار رخ نماید

تا من زگرد هستی بر رو غبار دارم

۴

تا شد زدست بیرون دامان آن نگارین

عارض زخون دیده دایم نگار دارم

۵

گر بر سرم ببارد سنگ جفا رقیبت

چون آسیای زیرین پای استوار دارم

۶

چوگان طره ات را گوئی زسر بسازم

گوهر زبحر چشمت بهر نثار دارم

۷

آشفته شد جهانی زین گفته پریشان

آشفته تا که سودا با زلف یار دارم

۸

گفتم که از سگانت بشمارم از عنایت

گفتا که چون تو در خیل من صد هزار دارم

۹

ساقی بزم وحدت شاهنشه ولایت

کز بندگیش از جم در دهر عار دارم

تصاویر و صوت

نظرات