آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۷۶

۱

نه توبه زاهد پیمانه بد که بشکستم

نه عهد با تو که پیمان به میْ‌کشان بستم

۲

اگرچه رشته جان بافته به مهر جهان

بریدم از همه عالم به دوست پیوستم

۳

غبار گشتم و افتادم از پی محمل

گمان مدار که یک لحظه بی‌تو بنشستم

۴

شدم به بتکده و سجده بر صنم بردم

گسسته سبحه و زنار بر میان بستم

۵

چگونه دست به داور برم به خون‌خواهی

اگر که دامنت افتد به حشر در دستم

۶

برو تو زاهد و منعم مکن ز باده‌پرستی

که من شفیع گنه‌پیشگان به روز الستم

۷

علی ولی خدا آن پناه آشفته

که از طفیلش دعوی کنم که من هستم

تصاویر و صوت

نظرات