آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۷۸

۱

این می که داد کز او سر بی خمار دارم

بحرش کجا کزین موج در در کنار دارم

۲

زنار برگسستم زاسلام توبه کردم

ننگ است بت پرستی از سبحه عار دارم

۳

تن خاک راه او شد اریار دید و بگذشت

دامن کشید وگفتا در ره غبار دارم

۴

نقش نگار بتها از بتکده بشوئید

زیرا که من خلیلم نقش و نگار دارم

۵

در بوستان عشقت جنباندم اگر باد

چون سرو در ارادت پای استوار دارم

۶

یاقوت و لعل و مرجان ریزم زدیده هر شب

دامان پر از جواهر بهر نثار دارم

۷

آشفته ام نه عاقل بگسستم ار سلاسل

دیوانه ام مخوانید سودای یار دارم

۸

جز لن ترانیت نیست موسی بطور سینا

چون طور تو بسینه من صد هزار دارم

تصاویر و صوت

نظرات