آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۸۱

۱

آن لب شیرین چو جام بوسیدم و باز آمدم

تنگ شکر بسته و از هند و اهواز آمدم

۲

بی‌حضور دوست عاشق چون زید در بوستان

در بهشتم خواند زاهد رفتم و باز آمدم

۳

بال و پر بشکسته بودم لیکن از رخنه قفس

گلستانی دیدم و لابد به پرواز آمدم

۴

تاختی زد از مژه بر پرده دل شاهدی

لاجرم چون چنگ در مجلس به آواز آمدم

۵

بی‌سماع چنگ و باده مست و می‌رقصم ز وجد

بی‌تو ای مطرب به ساز و نی نوا ساز آمدم

۶

نام تو بردم به محفل سوختم خود را چو شمع

تا چرا در راز عشق دوست غماز آمدم

۷

تار گیسو و بناگوش تو دارم زیبدم

گویم ار موسی صفت از بهر اعجاز آمدم

۸

همچو منصورم بدار امتحان کردی و من

در میان کشتگان تو سرافراز آمدم

۹

با سر زلفت چو بد آشفته همزاد از ازل

با پریشانی از آن همدوش از آغاز آمدم

۱۰

ای امام هشتمین نشناخته پا را ز سر

تا ببوسم درگهت از ملک شیراز آمدم

تصاویر و صوت

نظرات