آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۸۴

۱

بزنی اگر به تیرم نظر از تو برنگیرم

منم آن مریض مجنون که دوا نمی‌پذیرم

۲

همه شب خیال زلفت به ضمیر ماست مضمر

چه عجب که ضیمران زار شود همه ضمیرم

۳

چه نهی به پای بندم چه گره زنی کمندم

که گریز پا ز بستان و ز دام ناگزیرم

۴

بهل این حدیث یک سو منما بر آینه رو

که خوری به خویش سوگند که فرد و بی‌نظیرم

۵

به جهنمم چه با تو همه شب غنوده‌ام خوش

به بهشتم ارچه بی‌تو به فلک رسد نفیرم

۶

چه کنی تو گنج و گوهر که گدا نمی‌نوازی

که تو اصل کیمیا و من ره‌نشین فقیرم

۷

به هوای مشک‌مویی دل ما و های و هویی

نفسی خوش است امشب چو شمیمهٔ عبیرم

۸

نه به مرگ و قتل آشفته ز دامنت کشد دست

چو شهید عشق گشتم به خدا که من نمیرم

تصاویر و صوت

نظرات