آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۷۹۵

۱

ثمر از نخل عیش دَهْرْ غیر از غم نمی‌بینم

به جز حرمان ثمر از کشتهٔ عالم نمی‌بینم

۲

مسیحم گر طبیب آید که جز دردت نمی‌خواهم

که غیر از زخم پیکانت به دل مرهم نمی‌بینم

۳

دمی گر همدمم باشی و بگذاری لبم بر لب

همان دم جان دهم چون جز لبت همدم نمی‌بینم

۴

نشسته می‌کشان غمناک گرداگرد میخانه

بهشتست این چرا در او دل خرم نمی‌بینم

۵

چه طوفان دید دوش از اشک یارب مردمِ چشمم

که امشب هفت دریا را به جز شبنم نمی‌بینم

۶

ببستم دیده بر اغیار بگشودم در دل را

که بینم یار بی‌اغیار آن را هم نمی‌بینم

۷

نپندارم ملک چون ما بود سرمست عشق تو

که من این ذوق را جز در بنی‌آدم نمی‌بینم

۸

گدای کوی میخانه بسی خاتم به جم بخشد

به دست جم اگرچه غیر یک خاتم نمی‌بینم

۹

در تو برتر از عرش است ای دست خدا الحق

که من عرش برین را آنچنان اعظم نمی‌بینم

تصاویر و صوت

نظرات