
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۰۸
۱
تا که عکس تو به بتخانه آذر افتاد
از حرم شوق تو کرده است عنان معطوفم
۲
گفتم آشفته برو از خم زلفش بیرون
گفت حاشا که گذارم وطن مألوفم
۳
من که وقف است زبانم به مدیح حیدر
حاش لله که کس این کار کند موقوفم
۴
یار در پرده و ساقی بده آن جام صفا
شاید از لطف تو این پرده شود مکشوفم
نظرات