آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۸۰۹

۱

چنان بطره لیلای خویش مفتونم

که در فنون جنون اوستاد مجنونم

۲

زپرده های درون ای مژه چه میجوئی

که غنچه وش نبود غیر قطره خونم

۳

بیار زآن می گلرنگ ساقی مجلس

که کام تلخ بود عمرها زافیونم

۴

چه احتیاج باین نه سرادق نیلی

که خیمه هاست بسی بر فراز گردونم

۵

مرا که یار بکامست و می بجام امشب

چه شکرها که بگویم زبخت میگونم

۶

منکه در دشت جنون پیشرو مجنونم

شاید ار لیلی ایام شود مفتونم

۷

یار لب بر لب من دارد و مست از می غیر

خون بدل جان بلب از آن دو لب میگونم

۸

غرقه بحر خودی شد تن من نوح کجاست

تا از این ورطه مگر رخت کشد بیرونم

۹

شاید کس نستاند زگرو تا صف حشر

منکه خود در عوض خرقه بمی مرهونم

۱۰

گفتم ای عشق گرامی ملکی یا انسان

گفت از دایره کون و مکان بیرونم

۱۱

چنگ بر دامن حیدر زده آشفته بجد

تا رهائی دهد از منت دهر دونم

تصاویر و صوت

نظرات