آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۸۲۱

۱

بده می کز فروغش خرقه و دفتر بسوزانم

بمستی از سر این سبحه و زنار برخیزم

۲

بکش آن سرمه در چشمم که غیر از دوست نشناسم

بسازم ساز صلح کل و از پیکار برخیزم

۳

زلطف ای شاخ طوبی بر سر من سایه ای افکن

که از وجد و شعف از سایه دیوار برخیزم

۴

بکن در میکده خاکم که وقت نفخ صور از جا

چو گرد از آستان خانه خمار برخیزم

۵

به دوزخ چون بری آشفته را با مهر حیدر بر

که با دامان پرگل چون خلیل از نار برخیزم

تصاویر و صوت

نظرات