
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۲۵
۱
ثمر از نخل عیش دَهْرْ غیر از غم نمیبینم
به جز حرمان ثمر از کشتهٔ عالم نمیبینم
۲
مسیحم گر طبیب آید که جز دردت نمیخواهم
که غیر از زخم پیکانت به دل مرهم نمیبینم
۳
دمی گر همدمم باشی و بگذاری لبم بر لب
همان دم جان دهم چون جز لبت همدم نمیبینم
۴
نشسته میکشان غمناک گرداگرد میخانه
بهشتست این چرا در او دل خرم نمیبینم
۵
چه طوفان دید دوش از اشک یارب مردمِ چشمم
که امشب هفت دریا را به جز شبنم نمیبینم
۶
ببستم دیده بر اغیار بگشودم در دل را
که بینم یار بیاغیار آن را هم نمیبینم
۷
نپندارم ملک چون ما بود سرمست عشق تو
که من این ذوق را جز در بنیآدم نمیبینم
۸
گدای کوی میخانه بسی خاتم به جم بخشد
به دست جم اگرچه غیر یک خاتم نمیبینم
۹
در تو برتر از عرش است ای دست خدا الحق
که من عرش برین را آنچنان اعظم نمیبینم
نظرات