
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۲۶
۱
آتش کیست که من دیگ صفت در جوشم
با همه جوش چرا غنچه صفت خاموشم
۲
قرب شمع است بلی آفت پروانه ولی
سر رود بر سر این کار بجان میکوشم
۳
بنده و بندی عشقت نه من امروز شدم
کز ازل حلقه زلف تو بود در گوشم
۴
گر برم لب بلب جام شبی بی لب تو
گر می صاف بود خون جگر مینوشم
۵
چون از این دلق ریائی نشدم حاصل هیچ
میروم خرقه و سجاده بمی بفروشم
۶
گر رود سر بسر مهر تو چون شمع مرا
کی توانم که بدل آتش عشقت پوشم
۷
من بخود وصف تو گفتن نتوانم چون نی
هر چه نائی بدمد بردم من مینوشم
۸
هر کجا باده کشیدیم بود هوش زدا
می عشق تو بنازم که فزاید هوشم
۹
هست بردوش من آشفته گناه دو جهان
تا مگر دست خدا بار برد از دوشم
نظرات