آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۸۳۱

۱

زخم‌ها از شیخ و زاهد بی‌حد و مر خورده‌ام

تا شکایت بر در پیر مغان آورده‌ام

۲

گو منه تا جم به سر ای مدعی کاندر ازل

سر به جز بر آستان می‌کشان نسپرده‌ام

۳

آگهی ای پیر میخانه تو از اسرار من

گرچه من از درد دل از صد یکی نشمرده‌ام

۴

فقر تو فخر من است و بندگیت خواجگی

نیستم درویش غیر از تو طلب گر کرده‌ام

۵

نشکفم جز از نسیم نوبهار وصل دوست

کاز سموم هجر تو آن گلبن افسرده‌ام

۶

خضر میخانه تویی ساقی عیسی‌دم کجاست

گو بده جامی که از جور زمان دل‌مرده‌ام

۷

گر نمک سایی تو بر زخمم خنک داغ برون

ور کشم مرهم زخمی‌ست از نو خورده‌ام

۸

از عنایات بزرگان جهان آشفته‌وار

التجا بر درگه شاه ولایت برده‌ام

۹

ساقی میخانه وحدت علی پیر طریق

کاز همه کون و مکان و بر درش آورده‌ام

تصاویر و صوت

نظرات