
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۳۸
۱
ای زده بر خط مشگین بر گل سوری رقم
کوفته از عنبر سارا بفرق مه علم
۲
عنبر تر پروری در آتش اینت معجزه
معجزه دیگر نمک از قندی ریزی دم به دم
۳
دست موسی داری و پیچیده اژدر ساحری
سحر تو با معجز موسی زند پهلو بهم
۴
زلف تو مجنون و سرگردان بگرد عارضت
چشم تو لیلا و مژگان گرد او همچون حشم
۵
سوره و الشمس و واللیلی بقرآن خوانده ای
بر رخ و زلف تو ایزد میخورد آنجا قسم
۶
ماه تامت خواندم این تشبیه ناقص بوده است
نور تو هر روزه بیش وضوی او هر لحظه کم
۷
عاشق افروخته رخسار و خندان کس ندید
خشک لب بایست عاشق چهره کاهی دیده ام
۸
آفتاب حشر اگر تابد برون از اعتدال
سایه زلفت مبادا از سر آشفته کم
۹
داور دنیا و دینی ساقی حوض رسول
راست کردی دین احمد را تو از آن تیغ خم
۱۰
هم عرب را میری و هم ترک دیلم را ظهیر
رحمتی ای پادشه بر این ثناخوان عجم
نظرات