
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۵۰
۱
به گلزار غم عشق تو من آن مرغ خاموشم
که شد از بیم گلچین نغمهپردازی فراموشم
۲
چو غنچه تا که زد مهر خموشی بر دهان من
که من با صد زبان چون سوسن آزاده خاموشم
۳
تن بیروحم و چون توام بادام دور از تو
نمایانست جای خالیت جانا در آغوشم
۴
دل خونین چو خم گر میزند جوشی عجب نبود
که تا هست آتش سودا به جان چون دیگ در جوشم
۵
خدا را ساقیا صهبا به یاران دگر پیما
که من از غمزهٔ آن ترکِ سرخوش مست و مدهوشم
۶
ز شام هجر زلفت تا قیامت شکوهها دارم
مگر صبحی شود طالع از آن طرف بناگوشم
۷
به جان هندوی زلف و خال آن ترک قزلباشم
که کرده هندوی مویش هزاران حلقه در گوشم
۸
پریشان گفته آشفته کی افتد قبول شه
مگر اکسیر عشق تو خورد بر قلب مغشوشم
۹
به زیر بار عصیان ماندهام در این سفر یارب
مگر دست خدا بار گران بردارد از دوشم
نظرات