
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۶۶
۱
منم آن نهال بی بر که زعشق برگرفتم
چه غم ار چه نخل سینا همه بر شرر گرفتم
۲
بخدنگ غمزه دیدم نظر بخست بستی
بجهان به هر چه جز تست در نظر گرفتم
۳
بهوای عشق و خاک در میکده مقیمم
چه عجب کز آب و آتش بجهان اثر گرفتم
۴
زرموز عشق صادق چه عجب کنی حکیما
که بجذبه محبت پسر از پدر گرفتم
۵
تو عزیز مصر حسنی و مراست دیده بر تو
هم اگر چه پیر کنعان همه را پسر گرفتم
۶
غم تو خریده بر جان و نثار کردمت سر
نه که داده یوسف از دست و بهاش زر گرفتم
۷
بجز از مدیح حیدر نزدم رقم بدفتر
چه عجب کنی که آفاق بشعر تر گرفتم
۸
زسگان کویش آشفته قلاده وام کردم
که زیمن او زقیصر کله و کمر گرفتم
نظرات