آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۸۷۲

۱

ای که به‌ جاه و منزلت ره نبرد خیال من

از خم زلف مو به مو باز بپرس حال من

۲

ناله زیر و بم کشم تا که رسد به گوش تو

تا که چو چنگ می‌دهد زلف تو گوشمال من

۳

عید کنند خلق اگر در مه روزه از هلال

عید منست روی تو ابروی تو هلال من

۴

زهره به مشتری قران گرچه بسی کند ولی

سعد نه تا نشد به تو نوبت اتصال من

۵

راند به کام دشمنان دوست مر او بریخت خون

گو بنشین و عیش کن دشمن بدسگال من

۶

گفتم جان به کف روم تا که به دستش آورم

وصل تو محتمل نشد با همه احتمال من

۷

آشفته آفتاب را سجده مکن که گویدم

عکس علی عیان شود زآینه‌ی جمال من

تصاویر و صوت

نظرات