
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۷۵
۱
طره عنبرین پریشان کن
مرغ دلها بر او پرافشان کن
۲
آتشی برفروز از رخسار
دل بر آتش گذار و بریان کن
۳
باز کن در حدیث غنچه لب
درد سودا طبیب درمان کن
۴
خنده زن از دهان شکربار
فکر این دیده های گریان کن
۵
برفکن زلف بر بناگوشت
روز و شب دست در گریبان کن
۶
برکش این عندلیب باغ نوا
مدد بلبل خوش الحان کن
۷
تا همه صوفیان برقص آری
خیز آشفته را غزلخوان کن
۸
تا که آبی زنی بر آتش دل
آتشین چهره را خوی افشان کن
۹
لعل لب بوسه گاه غیر مکن
رحم بر خاتم سلیمان کن
۱۰
گر نمیخواستی تو شور مگس
تا که گفتت که شکر ارزان کن
۱۱
تا که گفته است قند و شکر را
ظاهر از لعل چون نمکدان کن
۱۲
اگرت میل شکرافشانی است
مدحتی از شه خراسان کن
۱۳
مگذر از خانواده عصمت
جان و تن را نثار ایشان کن
۱۴
هندوی خال را چلیپا کش
کافر چشم را مسلمان کن
نظرات