
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۸
۱
این چه غوغاست که در چنگ و ربابست امشب
وین چه مستی است که در جام شرابست امشب
۲
باده بی پرده بده ساقی مستان و مترس
محتسب نیز چو مامست و خرابست امشب
۳
مستی ای نرگس جادو و بکف سیخ مژه
بر سر سیخ تو دلهای کبابست امشب
۴
نعمت وصل بکف شکوه هجران بر لب
این شب قدر یا روز حسابست امشب
۵
من بتعجیل سر و جان به نثار آوردم
بهر قتل دگرانت چه شتابست امشب
۶
باده ی از خم اغیار فکندی بقدح
خون عشاق از این درد چو ابست امشب
۷
مطرب از پرده عشاق نوا سر کن راست
کاز مخالف دل ما در تب و تابست امشب
۸
این چه بحر استت که مستغرق او را بنظر
هفت دریا چو یکی موج سرابست امشب
۹
نبرم منت ساقی نکشم زنج خمار
زآن لب لعل بکامم می نابست امشب
۱۰
شاهد مست و می و مطرب و چنگ آشفته
باز پیرانه سرت عهد شبابست امشب
۱۱
می خور و مدح علی گوی و برافشان سرودست
فتنه را تا که دمی دیده به خوابست امشب
نظرات