
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۸۸۹
۱
در آن دهان نگنجد از این بیشتر سخن
زیرا که نیست بر لب تو راهبر سخن
۲
عاشق بهیچ قانع یعنی به آن دهان
افتد بشک حکیم چو آئی تو رد سخن
۳
طوطی خط مجاور شکرفشان لبت
زیرا که طعمه میدهدش شکرسخن
۴
حرف دگر مپرس که غیر از حدیث عشق
من توبه کرده ام که نگویم دگر سخن
۵
جز آنکه کرده اند نظر وقف روی دوست
هرگز نرفته است در اهل نظر سخن
۶
زآن لب اگر چه فحش بود یکسخن بگوی
ما را به تو نباشد جز انقدر سخن
۷
شاید که سرو و ماه بخوانم ترا بحسن
گر سرو رفته است و بگوید قمر سخن
۸
اشک روان و سوز درون شد چو متصل
از آتشین زبانم از آن ریخت بر سخن
۹
چون مدح مرتضی است سراپای دفترم
از کلک درفشان بنویسد بزر سخن
۱۰
اهل سخن بنام علی اعتنا کنند
آشفته را اگر نبود معتبر سخن
نظرات