آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۸۹۵

۱

با کثرت رقیب کنم خلوت انجمن

تا با زبان دل بتو گویم دمی سخن

۲

روئین تنان که از اثر زخم سالمند

دارند بیم از مژه ی یار سیمتن

۳

وران دشت عشق همه پیل افکنند

آهوی این دیار کشند شیر در رسن

۴

صرصر بود مسخر پشه در این هوا

برقست هارب از خس و از خار انجمن

۵

من رشک میبرم که صبا داشت تو بتو

یعقوب زنده گشت از آن بوی پیرهن

۶

لیلی عبث مخواه تو مجنون ازین حشم

سلمی مجوی بیهده در ربع و بر دمن

۷

همخانه با تو لیلی و تو کو بکو دوان

تو در سفر بغربت و او با تو در وطن

۸

کی چشم نور خویش شناسد بمرتبت

یا تن تمیز روح کجا داده در بدن

۹

بلبل ترانه سنج بگلهای بوستان

آشفته بذله گوی حسین آمد و حسن

۱۰

تا پرده برگرفته ای ایشاخ گل بباغ

گلشن تمام چشم شد از شاخ نسترن

۱۱

یار نبی زطلعت او بود بیخبر

نادیده اش اویس صفت گفت درین

تصاویر و صوت

نظرات