
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۰۱
۱
وه که به ناف خون شود نافه آهوان چین
تا که به باد دادهای طره و زلف عنبرین
۲
گر ببری هزار دل نیست خبر ز هستیم
بسکه شکنج زلف تو، خم به خم است و چین به چین
۳
یار ز راه میرسد غالیه سوده بر سمن
باد ز باغ میوزد مشک ختن در آستین
۴
گرد لبت چه دید خم، وهم فتاد بر غلط
گفت هجوم مور بین باز بهگرد انگبین
۵
کاخ تمام لاله شد تا تو کشیدهای نقاب
بزم پر از ستاره شد خوی چو فشاندی از جبین
۶
پرده عشق ساز کن مطرب بزم عاشقان
تا که به مزد چنگ تو بذل کنیم عقل و دین
۷
سرو چمان من چو خضر ار گذرد بهسوی دشت
جای گناه سر زند ناز و کرشمه از زمین
۸
زلف سیاه هندویش غمزه چشم جادویش
آن ز یسار میبرد، وآن کشدم سوی یمین
۹
منع نظر نمیکند آشفته زاهدم دگر
بنگرد ار به چشم ما آینه خدای بین
نظرات