آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۹۰۳

۱

تا به کی ای چشم مست فتنه برانگیختن

دست نگارین بس است از پی خون ریختن

۲

خون خود آخر به خاک بر درت آمیختم

با تو میسر نشد گرچه برآمیختن

۳

توسن نازت چو شد رام به میدان حسن

گرد ز هستی خلق بایدت انگیختن

۴

چشم تو بست از مژه راه به اهل نظر

جز به خم زلف تو کو ره بگریختن

۵

تلخی دشنام تو زان لب شیرین عطاست

چارهٔ سوداییان گلشکر آمیختن

۶

هر که چو آشفته کرد بیم ز چاهِ ذَقَن

در خمِ زلفینِ تو بایدش آویختن

تصاویر و صوت

نظرات