آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۹۰۶

۱

رقیب کرده به باغ تو عزم گردیدن

بود نظاره گلچین برای گلچیدن

۲

میان بلبل و گلچین از آن بود غوغا

که این به غارت و او از برای گل دیدن

۳

اگر چه گفت سخن چین حدیثی از دهنت

ولی به هیچ نباید ز دوست رنجیدن

۴

رسید موکب سلطان عشق عقل بنه

بساط کهنه بباید ز خانه برچیدن

۵

جناب عشق بلند است ای حکیم برو

کجا به وهم توان این قیاس سنجیدن

۶

به غیر خار نیاید به زیر پهلویم

روم به بستر چون بی تو بهر خسبیدن

۷

ز دام تو نتواند گریخت آشفته

که مرغ بسته نیارد ز جای جنبیدن

تصاویر و صوت

نظرات