آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

شمارهٔ ۹۱۰

۱

زین بادیه چون رفت مه نوسفر من

کاین دشت همه دجله شد از چشم تر من

۲

خوش باد بمرغان چمن وقت که صیاد

در دام شکسته است همه بال و پر من

۳

شد چاشنی کام رقیبش شکر وصل

آن نخل که خورد آب زخون جگر من

۴

دادی تن سیمین بزر و نیست بیادت

از اشک چه سهم من و روی چو زر من

۵

ای یوسف کنعانی در مصر عزیزی

هرگز نکنی یاد که چونشد پدر من

۶

این برق جهانسوز که بر حاصل ما رفت

هیهات که بر جای گذارد اثر من

۷

از کوه غم عشق تو آمد سحر آواز

مژده که دو صد طور بود در کمر من

۸

آشفته چه سوز است بجانم که در این باغ

همچون شجر طور شرر شد ثمر من

۹

بگفت سحر پیر خرابات بمستان

سرچشمه کوثر بود از خاک در من

۱۰

آن باده فروش خم توحید الهی

کش خاک کف پای بود تاج سر من

تصاویر و صوت

نظرات