
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۱۵
۱
ای حرف سر زلف تو سودای حریفان
این طرفه که دل میبری از دست ظریفان
۲
چون باد خزان است و زان در چمن دهر
کردیم عبث خدمت سرو و گل و ریحان
۳
پیمانه کشم تازه کنم عهد بساقی
بشکست اگر یار کهن شیشه پیمان
۴
آشفته بجز زلف بتان جا نگرفتم
شد عمر گرانمایه بسودای پریشان
۵
در دست نماند است بجز باد مرا هیچ
ناچار علی را بزنم دست بدامان
نظرات