
آشفتهٔ شیرازی
شمارهٔ ۹۱۹
۱
دور از او چشم بد بزم وصالست این
بخت برآمد زخواب یا که خیالست این
۲
چشم در رقیبان نخفت دیده انجم بدوخت
ورنه من و وصل دوست طرفه محالست این
۳
نقش بتان در نظر کعبه ات اندر قفا
راه حقیقت کجاست عین ضلالست این
۴
خون رزانت حرام خون جهانت حلال
خود چه حرامست آن یا چه حلالست این
۵
شادی دوران غمست عشرت او ماتمست
غم بطرب مدغم است عین ملالست این
۶
یکدمه دیدار دوست مغتنم است ای پسر
نقش رقیبست نقض محض کمالست این
۷
غره شهر رجب موسم عیش و طرب
باده ننوشی عجب نیک بفالست این
۸
از تو جهان شد جمیل پرده که برداشتی
پرتو سینا و طور یا که جمالست این
۹
مدح علی را بگو دفتر فکرت بشو
خیز که آشفته را موسم حالست این
نظرات